گاه نوشت های یک "من"

گاه نوشت های یک "من"
طبقه بندی موضوعی

۹ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است


کسی میدونه داستان این بازدید کننده هایی که مرورگر MagpieRSS دارن چیه؟ ربات های بیان هستن آیا؟! هدفشون چیه؟!

برای تو می نویسم دوست عزیز و مظلومم که در کشوری مسلمان، روزهای سرد و تلخ را می گذرانی و آسمان آبی دنیایت، زیر رگبارهای ظلم و شرارت تیره و تار شده است. دوست من ... فرسنگ ها فاصله میان ما، اندوهی که در چشمانت خانه کرده است را از من پنهان نمی کند. اما در میان این همه رنج، تو لبخند بزن. لبخند بزن به دنیایی که روزی دستان ما خواهند ساخت...

روی خرابه های زندگی، خانه ای بساز که خشت خشت آن از امید و آرامش، سقفش از جنس نور و پنجره هایش رو به سرزمین صلح گشوده شود. سرزمینی که در آن هیچ رویایی کودکانه ای با شلیک موشک ها به خاک و خون کشیده نشود، رونق هیچ خانه ای زیر آوارهای مصیبت، مدفون نشود، هیچ نوازش پدرانه ای با سلاح ظلم و جور به رگبار بسته نشود و هیچ مهر مادرانه ای زیر آتش بی مهری خاموش نشود. خدا را چه دیدی دوست من... شاید من و تو, معماران سرزمین روشنایی باشیم...

 

* به مناسبت روز جهانی کودک برای مسابقه پیش دبستانی امیرعلی اینا!!!!


** چقدر سخته برای بچه های جنگ نوشتن و یا حرف زدن باهاشون ... واقعا چی باید گفت؟ چه دلداری ای ... چه امیدی ...


                                    ***   هدیه حامیان حقوق بشر به کودکان یمنی به مناسبت روز جهانی کودک



**** لعنت به خودشون و نامگذاری هاشون ... لعنت به نفاق و تزویری که این حامیان حقوق بشر رو جلوی این جنایات لال میکنه


 

به اشتیاق تو جمعیتی است در دل من

بگیر تنگ در آغوش و قتل عامم کن






 
Mariage D amour
اثر ریچارد کلایدرمن
بازنوازی: Paul de Senneville و Olivier Toussaint
یاد نگرفته ایم خودمان باشیم
با تمام بغض ها و غصه هایمان
یاد گرفته ایم باید همیشه لبخند زد
باید همیشه همه چیز را مخفی کرد
یاد گرفته ایم که خودمان به درک، دیگران چه حسی دارند، دیگران چه فکری می کنند
باید بقیه فکر کنند که ما یک سوپر منیم که هیچ اتفاق دردناکی توی زندگیمان نمی افتد
باید بقیه فکر کنند ما خیلی قوی ایم مثلا
خیلی آسیب ناپذیریم مثلا
باید همیشه مواظب باشیم کسی نرنجد، به فلان وظیفه مان نکند عمل نکنیم،....
مثلا امکان ندارد یک روزی طوری زمین خورده باشیم که هرچقدر دست و پا بزنیم نتوانیم بلند شویم و روی پایمان بایستیم
خب شاید دلمان بخواهد یکی بیاید و بگوید هر اتفاقی افتاده به درک ، خودت چطوری ...
مثلا شاید وقتی برسد که لازم باشد به خودت بگویی فقط برای یک روز به هیچ کس فکر نکن، مادری مهربان باش برای دلت، برای خودت...
 یک روز دست خودت رابگیر و ببر هر چه دلش خواست برایش بخر ... اصلا برای خودت پاستیل و ذرت مکزیکی و "از همون شکلات نازگیلی خوشمزه ها"  بخر، دست خودت را بگیر و توی همان خیابانی که دوستش داری و هنوز خاطرات بودن و نبودن کسی روی "خصوصی" بودنش خط نینداخته راه برو ، برای خودت گل بخر...
باور کن بعضی وقت ها لازم است بگویی "بیخیال دنیا و آدم هایش..." خودت چطوری ...


این‌قدر اگر معطل پرسش نمی شدم

شاید قطار عشق مرا جا نمی گذاشت


الهی و سیدی و مولای و ربی ...

حمد و ستایش و سپاس توراست که عیب های ما را پوشاندی و پرده ای از نور لطفت را بر روسیاهی ما گستراندی. و چه بسیارند بنده های تو که از خطاهای کم و بسیار یکدیگر نمی گذرند و عجیب آنکه بر عیب های خود چشم پوشیده اند...
خدای من ... چه مهربانانه در تمام عمر دستان ما را در دست گرفته ای و هر بار که زمین می خوریم آرام در گوشمان زمزمه میکنی که بلند شو هنوز فرصتی هست... و چه جوانمردانه بر همه بدی هایمان چشم بستی، با آنکه می دیدی که حتی وقت عذر خواستن، اندیشه های دون و بی ارزش بر تمام روحمان سیطره دارند...
ای آنکه جانم در دست توست... چه کودکانه در وقت شادی و آسایش، غافل از باران بی دریغ نعمت هایت، سرگرم بازی های دنیا شدیم و چه مادرانه در هنگامه زخم خوردن و اندوه به روی ما آغوش گشودی و پناهمان دادی ...
ای آنکه از پنهان و پیدای اندیشه هایمان آگاهی... حمد و ستایش و سپاس توراست که قدرت را در حصار کبریایی خود نگاه داشتی و چیزی عاید بندگانت نکردی مگر عجز... و چه مضحکند آنان که پنداشته اند با عجزشان می توانند بر دیگری تسلط یابند... حال آن که قدرت دست درازی برچیزی را ندارند مگر فانی ترین و پست ترین چیزها...



الهی که همه تون یه روزی، به زودی زود، توی این نقطه، سرگردون و حیرون شید و ندونید کدوم وری برید... دقیقا همون جایی که این علامت قرمزه هست...





#هوای حسین، هوای حرم ...




یه زمانی به شوخی به دوستام میگفتم : بابا ته تهش اینه که با مدرک ارشد میری آبدارچی میشی! امشب یه آگهی استخدام دیدم که برای ابدارچی 5 سال سابقه کار میخواست.  دیگه حتی اون جمله نوید دهنده!!! هم از دست رفت....