گاه نوشت های یک "من"

گاه نوشت های یک "من"
طبقه بندی موضوعی

به اشتیاق تو جمعیتی است در دل من

بگیر تنگ در آغوش و قتل عامم کن



در این محاکمه تفهیم اتّهامم کن

سپس به بوسه ی کارآمدی تمامم کن

اگرچه تیغ زمانه نکرد آرامم ،

تو با سیاست ابروی خویش رامم کن

به اشتیاق تو جمعیتی است در دل من

بگیر تنگ در آغوش و قتل عامم کن

شهید نیستم اما تو کوچه ی خود را

به پاس این همه سرگشتگی به نامم کن

شراب کهنه چرا؟ خون تازه آوردم...

اگر که باب دلت نیستم حرامم کن

لبم به جان نرسید و رسید جان به لبم

تو مرحمت کن و با بوسه ای تمامم کن

نظرات  (۱)

  • مهر نویس
  • خیلی خیلی زیبااااا
    پاسخ:
    :)