گاه نوشت های یک "من"

گاه نوشت های یک "من"
طبقه بندی موضوعی

امروز تقریبا به ناچار یه کمدی زرد ایرانی دیدم. سه تا دیالوگ تو فیلمه بود گفتم اینجا بنویسم همه مستفیض شن:)


*بودن با بعضی ادما مث بستن دکمه های لباس می مونه تا به اخرش نرسی نمیفهمی اشتباه کردی


**ما که مثل دسته صندلی های سینما نیستیم که معلوم نیست مال توان یا بغل دستی


***بعضیا مث سوراخ اول کمربندن. همیشه هستن ولی به هیچ دردی نمیخورن!!!

نظرات  (۷)

چه فیلمی بود؟ 
پاسخ:
چون گفته بودم کمدی زرد قصدا اسمشو نگفتم . البته من کلا میونه ای با فیلمای ایرانی ندارم شما شاید دوسش داشته باشین... به هرحال : بدهکاران به بهشت نمی روند
خدایی اش دیالوگ های سنگینی بود، مخصوصا اون دکمه :-)))))
پاسخ:
اره اون دکمه رو که رسید به اخر جمله به سجده افتادیم همگی:))
  • منتظر اتفاقات خوب
  • این سه تا دیالوگ که خوب بود..کل فیلم رو نمی دونم.
    پاسخ:
    اره اینا عالی ان. به تن فیلمه زار میزدن کاملا
  • مهدیه عباسیان
  • چه جالب...
    میگم فیلم های زردت رو ببین، فاخراشو جدا کن اومدم با هم ببینیم...
    پاسخ:
    شما بیا من خودم برات فیلم زرد بازی میکنم :)
    بهتر از این جمله ها هم خیلی داریم ...
    ولی این دیالوگ هام زیباست و کاربردی و پند آموز...
    پاسخ:
    بله قطعا خیلی داریم!
    قشنگ بود انصافا
    مخصوصا اولی! :))
    پاسخ:
    اره اولی رو خیلی دوسش دارم
  • ماهیِ نفس کِش! :)
  • کمرمون شکست :|
    پاسخ:
    خدا قوت:)