گاه نوشت های یک "من"

گاه نوشت های یک "من"
طبقه بندی موضوعی

+راستی  اگه اونایی که صداشون میزنی و صداتو نمیشنون یا می شنون و اهمیت نمیدن، یا اهمیت میدن ولی سرشون انقد شلوغه که تو توشون گمی، جوابتو میدادن، بازم میگفتی "چه خوبه که هستی و جواب میدی حتی بدون اینکه صدات بزنم"؟ راستی این "عزیزم، جونم، قربونت برم، نباشی می میرم، نکنه دستمو ول کنی، نکنه یه لحظه منو به خودم بسپاری" ها که میگی از سر تنهاییه یا بازم از سر تنهایی؟! دِ آخه اگه اینجا خانواده رد نمیشد بهت میگفتم ببند دهنتو! من که خوب میشناسمت !



++

آقای مجری: من دو ساعته دارم تو رو صدا می زنم . صدامو نشنیدی ؟
پسر عمه زا:چرا شنیدم
آقای مجری: پس چرا نیومدی؟
پسر عمه زا:اهمیت ندادم