گاه نوشت های یک "من"

گاه نوشت های یک "من"
طبقه بندی موضوعی


این‌قدر اگر معطل پرسش نمی شدم

شاید قطار عشق مرا جا نمی گذاشت




گر عقل پشت حرف دل "اما" نمی‌ گذاشت

تردید پا به خلوت دنیا نمی گذاشت

از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست

 می شد گذشت وسوسه اما نمی گذاشت

این‌قدر اگر معطل پرسش نمی شدم

شاید قطار عشق مرا جا نمی گذاشت

دنیا مرا فروخت ولی کاش دست کم

چون بردگان مرا به تماشا نمی گذاشت

شاید اگر تو نیز به دریا نمی زدی

هرگز به این جزیره کسی پا نمی گذاشت

گر عقل در جدال جنون مرد جنگ بود

ما را در این مبارزه تنها نمی گذاشت

ای دل بگو به عقل که دشمن هم این‌چنین

در خون مرا به حال خودم وا نمی گذاشت

ما داغدار بوسه وصلیم چون دو شمع

ای کاش عشق سر به سر ما نمی گذاشت

نظرات  (۳)

  • مهدیه عباسیان
  • قدرت کلمات توی شعر خیلی خیلی بیشتر میشه. اون قدر که می‌تونه ویران کنه و یا همه رشته ها رو پنبه...
    پاسخ:
    یادم باشه دیگه نیام بگم "مرا پند دهید"
  • مهدیه عباسیان
  • :)
    من داشتم برای پنددهی آماده می‌شدم که خودت تخطی کردی.
    یادت باشه در این مواقع نباید به هیچ کتابی، مخصوصا کتب شعر و مخصوصا فاضل پناه ببری.
    با این کار ما رو هم ویران کردی عزیز من.
    پاسخ:
    من که همه کتابامو جمع کردم گذاشتم یه جایی که دستم بهشون نرسه. شما کتاباتونو جمع کنین از اون وسط :)
  • خنـــــــــღــــــــــده ڪدہ ツ

  • زیبا:)
    پاسخ:
    :)