دلم میخواست راجع به کتاب جدید مستور کلی بنویسم. ولی نمیدونم چرا نمیتونم. حس میکنم این کتاب رو خیلی بیشتر از یک بار باید خوند ... یا شاید توی یه حال دیگه. کلا با داستان کوتاه های مستور سخت تر از رمان هاش میتونم ارتباط برقرار کنم. تنها چیزی که میتونم بگم اینه که بدون شک، مستور سلطان چینش کلمات و اتفاقاته. و یک نویسنده صاحب سبک که شبیه هیچ کس نیست و هیچ کس شبیهش نیست. غافل گیری هاش توی داستان ها، سبک های خاص روایتش، شخصیت های دوست داشتنی و آشنایی که انگار داری باهاشون زندگی میکنی... اما هیچ شخصیتی "نادر" نمیشه. چقدر دوس داشتم نادر هم توی این کتاب می بود ...
*یه نکته ای که توی کتاب توجه منو به خودش جلب کرد اینه که، توی یه سری پاراگراف ها اصلا کاما استفاده نشده... برام جالبه بدونم دلیل مستور برای این کار چیه...
* ادامه این پست رو میذارم برای وقتی که دوباره بخونمش و دوباره بنویسمش...
"همین طور که سرم به شیشه ی پنجره بود پلک هایم را به زحمت باز کردم و از شیشه زل زدم به بیرون و خواب بودم و نبودم و کمی دورتر قطاری با سرعت زیاد داشت از اتوبوس ما جلو می زد و آدم های توی قطار برای ما دست تکان می دادند و پدر خواب بود و مادرم خواب بود و طوبا خواب بود و همه ی آدم های توی اتوبوس خواب بودند و مسافران قطار نمی دانستند."
*یه نکته ای که توی کتاب توجه منو به خودش جلب کرد اینه که، توی یه سری پاراگراف ها اصلا کاما استفاده نشده... برام جالبه بدونم دلیل مستور برای این کار چیه...
* ادامه این پست رو میذارم برای وقتی که دوباره بخونمش و دوباره بنویسمش...
"همین طور که سرم به شیشه ی پنجره بود پلک هایم را به زحمت باز کردم و از شیشه زل زدم به بیرون و خواب بودم و نبودم و کمی دورتر قطاری با سرعت زیاد داشت از اتوبوس ما جلو می زد و آدم های توی قطار برای ما دست تکان می دادند و پدر خواب بود و مادرم خواب بود و طوبا خواب بود و همه ی آدم های توی اتوبوس خواب بودند و مسافران قطار نمی دانستند."
مستور خیلی در نوشتن قدرِ. من به سلطان چینش کلمات، سلطان بازی گرفتن ذهن و رسوخ به اعماق دست نیافته ی انسان رو هم به آنچه که گفتی اضافه می کنم...
+ منم معمولا بعد از تموم شدن کتابای مستور نمی تونم نتیجه گیری خاصی کنم. اگه یادت باشه یه بار دیگه هم بهت گفتم. احساس می کنم باید به خودم یه زمان بدم تا اطلاعات جدید برن بشینن سرجای خودشون و یا کنار سایر اطلاعاتی که قلا توسط مستور روانه ی ذهنم شدن.
++ من کتاب "حکایت عشقی بی قاف، بی شین، بی نقطه" رو بیش از 4 بار خوندم تا فقط به این پی بردم که چرا نگفته حکایت عشقی بی شین بی قاف بی نقطه...