گاه نوشت های یک "من"

گاه نوشت های یک "من"
طبقه بندی موضوعی

واژه هایم خشکیده اند 
سال هاست که در پس شرمی ابلهانه، آن ها را در تلّی از حسرت مدفون میکنم 
میخواهم برای تو بنویسم 
برای تو 
تو که هیچوقت اضطراب و هیاهویِ از کنارت گذشتن را حس نکردم 
هیچوقت با لرزشی در صدا سر صحبت را باز نکردی تا گونه هایم از شرم سرخ شود 
من عزادار عشقِ نداشته ی توام 
من سوگوارِ نداشتن توام 
می فهمی چه حسی دارد وقتی کسی سال ها و سال ها واژه ها را در گهواره ای از عشق بزرگ کند تا روزی برسد

که در مسلخ قربانیـ ـشان کند...

و تو حتی به خودت زحمت آمدن ندهی

نظرات  (۷)

  • دخترِ انـــــــــــار
  • دنیا پر از معاشقه های نکرده است ..
    پاسخ:
    اول بنا نبود بسوزند عاشقان
    آتش به جان شمع فتد کاین بنا نهاد
  • منتظر اتفاقات خوب
  • تا کی به تمنای وصال تو یگانه...
    پاسخ:
    اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه ...
  • دچــ ــــار
  • می فهمی چه حسی دارد وقتی کسی سال ها و سال ها واژه ها را در گهواره ای از عشق بزرگ کند تا روزی که ...

    گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
    چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی :)


    پاسخ:
    .....
  • دخترِ انـــــــــــار
  • این پستت خیلی شرح حال بود ! خیلی زیاد . انگار که خود خود من باشم .. درد کجاست ؟! واقعا کجاست ؟!
    پاسخ:
    این حس قرابت رو من با اکثر پستای شما دارم ... با این تفاوت که شما خیلی از حسایی که من نمیتونم بیان کنم توی کلمات اوردین

    +

    "درد" نام دیگر من است...
  • مهدیه عباسیان
  • .....
    پاسخ:
    .......
    سفری باید کرد تا به عمق دل یک پیچک تنها
    که چرا ، این چنین سخت به خود می پیچد ،
    شاید از راز درونش بشود کشفی کرد،
    شاید اوهم دلتنگ شده است....
    پاسخ:
    سلام عزیزِ جان :)


    شاید ... :(

    تو با قلب ویرانه ی من چه کردی

    ببین عشق دیوانه ی من چه کردی

    در ابریشم عادت آسوده بودم

    تو با بالِ پروانه ی من چه کردی؟

    ننوشیده از جام چشم تو مستم

    خمار است میخانه ی من، چه کردی؟

    مگر لایق تکیه دادن نبودم

    تو با حسرتِ شانه ی من چه کردی؟

    مرا خسته کردی و خود خسته رفتی

    سفر کرده! با خانه ی من چه کردی؟

    جهان من از گریه است خیسِ باران

    تو با سَقف کاشانه ی من چه کردی؟

     

    پاسخ:
    :)