چند سال پیش یادمه دوستم می گفت توی یه مراسم عروسی، یه خانوم که از خونواده مرفهی بود، یه گردنبند مروارید گردنش انداخته بود. همه کلی به به و چه چه می کردن. دوست من تو فکر رفته بود که اگه همین گردنبندو یه آدم با وضع مالی متوسط یا پایین بندازه همه قضاوتشون اینه که قطعا بدله.... امروز که داشتم کتاب "بهترین شکل ممکن" مستور رو میخوندم با خودم فکر کردم هرچند که من مستور رو خیلی دوس دارم، اما اینکه ماها سعی میکنیم از دل نوشته های مستور چیزی بیرون بکشیم و بهش فکر کنیم و میخوایم حتما بگیم چیزی پشت این نوشته ها پنهانه، اگه همین کتاب رو بدون اسم نویسنده دستمون بدن آیا همین رفتار رو باهاش خواهیم داشت؟ مثلا بگن این از یه نویسنده تازه کاره ... اونوقت شاید داستان اولشو بخونیم و بعد خیلی راحت کتاب رو شوت کنیم بره ... امان از این ظرف هایی که ما برای قضاوت توی ذهن خودمون ساختیم.
* این نوشته اصلا معنیش این نیست که کتاب مستور رو دوس نداشتم. ولی این قضیه خیلی ذهنمو مشغول کرده که کسانی که مستور میخونن با یه پیش داوری سمت کتاباش میرن. حتی خود من ... و خیلی پیش اومده که کتاب یا شعر یا نوشته ای از یه آدم گمنام به من داده شده و من اصلا براش انقدر انرژی نذاشتم تا بفهمم شاید حرفی پشت نوشته های ساده ش مخفی شده باشه....