پیش نوشت:
بالاخره شازده کوچولو روباه را اهلی کرد و چون ساعت جدایی نزدیک شد، روباه گفت:
-آه، من گریه خواهم کرد.
شازده کوچولو گفت:
- تقصیر خودت است. من بد تو را نمی خواستم، ولی خودت خواستی که اهلیت کنم...
روباه گفت: درست است.
شازده کوچولو گفت: ولی تو گریه خواهی کرد!
-درست است.
- پس چیزی برای تو نمی ماند.
- چرا، می ماند. رنگ گندمزارها...که به رنگ موهای طلایی تو است، یاد تو را برایم زنده می کند...
ظاهرا اهلی شدن چیز خوبیست
شوق رسیدن جمعه ها و روز قرار ...
شاخه های گل ...
کاش یک بار جواب سلامت را بشنوم ...
پی نوشت: اوصیکم بالاهلی شدن !