- وقتی با "او" حرف میزند، با کمی تیزبینی می شود فهمید دارد تحملش میکند. میدانم که "او" هم باهوش تر ازاین حرف هاست که نفهمد. اما چرا پایش را از این رابطه بیرون نمی کشد ... کمی که فکر میکنم حس میکنم هر دو دارند به طور خودآگاه بازی می کنند. حتما برای رسیدن به نفعی مشترک ... چقدر دردناک است تلف کردن عمر در این بازی ها ... یاد حرف یک بازاری می افتم که می گفت، من دروغ می گویم و طرف مقابل هم میداند که دروغ می گویم. اما این قاعده بازی ست ...
- یلدای امسال هرچند طعم یلداهای خانگی را نداشت اما به اندازه کافی شیرین بود. مخصوصا حافظ خوانی اش با دوستان ... جالب بود که همه فال هایی که دیشب گرفتم، دوست داشتنی ترین و معروف ترین و نوید بخش ترین غزل های حافظ بودند... انگار حافظ هم دلش نمی آمد یلدای بچه های خوابگاهی را تلخ کند. حتی "یوسف گمگشته باز آید به کنعان " را هم رو کرد :))
فال حافظ یلدای امسال من ...
چه مستیست ندانم که رو به ما آورد
که بود ساقی و این باده از کجا آورد
تو نیز باده به چنگ آر و راه صحرا گیر
که مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا آورد
دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکن
که باد صبح نسیم گره گشا آورد
رسیدن گل و نسرین به خیر و خوبی باد
بنفشه شاد و کش آمد سمن صفا آورد
صبا به خوش خبری هدهد سلیمان است
که مژده طرب از گلشن سبا آورد
علاج ضعف دل ما کرشمه ساقیست
برآر سر که طبیب آمد و دوا آورد
مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد
به تنگ چشمی آن ترک لشکری نازم
که حمله بر من درویش یک قبا آورد
فلک غلامی حافظ کنون به طوع کند
که التجا به در دولت شما آورد