گاه نوشت های یک "من"

گاه نوشت های یک "من"
طبقه بندی موضوعی

به نظر من موثرترین و کاری ترین وسیله برای خشکاندن ریشه احساس یک دختر، یا نه بهتر است بگویم برای خشکاندن ریشه لذت بردن از احساسش، (زیرا که دوست داشتن را نمی‌شود خشکاند) آشنا کردنش با لحظه‌های "نبودن" است. دخترها وقتی دل می‌بندند، دلشان می‌خواهد که تکیه کنند، تکیه کنند به کسی که دوستش دارند و در سایه بودنش آرام باشند و از همه غصه‌های دنیا رد شوند. و مهلک‌ترین ضربه به آرامششان این است که به آن‌ها بفهمانی که "من همیشگی نیستم". شاید به همین دلیل است که می‌گویند دخترها در همان اوایل آشنایی برای خودشان قصر رویا می‌سازند و نوه و نتیجه‌هایشان را توی آن تصور می‌کنند که از سر و کول خودشان و عشقشان (که حالا حتما پدربزرگ نوه‌هایشان است) بالا می روند. وقتی به او بفهمانی که همیشگی نیستی، یعنی باید روی پای خودش بایستد. این روی پای خود ایستادن توی دنیای عاشقی، با روی پای خود ایستادن‌های معمولی فرق دارد. وقتی به یک دختر یاد می‌دهی که توی دنیای عاشقی روی پای خودش بایستد، یعنی نباید تکیه کند به کسی که تکیه‌گاه خودش می‌پنداشت، یعنی لذت احساسش را از او گرفته‌ای... آرامشش را از او گرفته‌ای. برایش رهگذری می‌شوی که گهگاهی از خیابان دلش رد می‌شوی و احتمالا زباله‌ای هم از شیشه ماشینش به بیرون پرت می‌کنی!!! و رد می‌شوی... با وجود تمام خوبی‌هایت، با وجود تمام دوست داشتن‌هایش، دیگر نمی‌تواند باورت کند... به نظر من "دوست نداشتن" بهتر از "گاهی دوست داشتن" است.

 

به قول نویسنده محبوبم:

 

 اگر به هر دلیلی می خواستی له شدن روح کسی را ببینی،

آنجا زیر نور شدید یا در تاریکی محض نیست،

جایی است نه کاملا تاریک و نه به اندازه ی کافی روشن،

جایی است با نور کم.

 

 

نظرات  (۸)

  • مهدیه عباسیان
  • موافقم...
    اما با این حرف آلبر کامو هم موافقم (نقل به مضمون): شاید محبوب نبودن یک بدشانسی باشه اما عاشق نبودن یک بدبختیه...

    با این اوصاف فک می کنم لذت کامل نبردن از احساس بهتر از اینه که اصلا حسی وجود نداشته باشه. یعنی یکم با جمله آخرت مشکل دارم. به نظرم " دوست نداشته شدن" بهتر از "گاهی دوست داشته شدنه".
    پاسخ:
    بله از این زاویه موافقم :)
  • مهدیه عباسیان
  • من متوجه نقطه نظر شما شدم ولی دوست داشتم این زاویه رو هم اضافه کنم...

    همین...
  • مهندس خوشبخت
  • بسیار هم خوب اما ممکنه مدعیانی باشند که بگویند همیشه خواهند بود ولی ...
    پاسخ:
    بنا بر صداقته :)

    سلام

    راستش آخرشو که کلا نفهمیدم چیه موضوع! شبیه اون سبک نقاشیای کوبیسم یا اون پادشاهی که با بدن لخت فکر میکرد بهترین لباسو پوشیده و مردم از ترس اینکه بهشون بر چسب بی عقلی و نادونی بزنن به به و چه چه میکردن!

    منم مثل اونا :)

    متن جالب و قشنگی بود بخصوص آخرش فوق العاده بود. :))

    بقول خانم شهره توکلی :

    زن دوسداشتن نصفه و نیمه نمیفهمد!

    یک زن را یا باید پرستید یا به حال خود رها کرد...

    خاکستری فرسوده اش میکند!

    بیشتر از سیاهی مطلق

    بیشتر از نبودنت...


    پاسخ:
    چه قشنگ...
  • مهدیه عباسیان
  • سلام مجدد

    فارغ از مفهومی که بیان کردی که به نظرم خیلی مهم و خوب بود و فارغ از اینکه خیلی قشنگ کلمه ها رو به این منظور به کار گرفتی، فک می کنم از تظر ادبی و ساختاری می شه جمله های این بخش رو یه جور دیگه چید، یا یه جور دیگه نوشت.

    "وقتی به یک دختر یاد می‌دهی که توی دنیای عاشقی روی پای خودش بایستد، یعنی نباید تکیه کند به کسی که تکیه‌گاه خودش می‌پنداشت، یعنی لذت احساسش را از او گرفته‌ای... آرامشش را از او گرفته‌ای. برایش رهگذری می‌شوی که گهگاهی از خیابان دلش رد می‌شوی و احتمالا زباله‌ای هم از شیشه ماشینش به بیرون پرت می‌کنی!!! و رد می‌شوی... با وجود تمام خوبی‌هایت، با وجود تمام دوست داشتن‌هایش، دیگر نمی‌تواند باورت کند..."

    بار اول که خوندم یه لحظه تو پیچ و خم جمله ها گم شدم. و دوباره خواندن من رو به اون مفهوم زیبا رسوند. ( البته من اصلا در حد انقادات ادبی و ساختاری نیستما، اینا فقط تراوشات ذهنم بود که می دونی اگه نگم متجمع میشه یه گوشه و فلجم می کنه) ;))
    پاسخ:
    ممنون که لطف کردی و وقت گذاشتی برای دوباره خوندن ... راجع به کامنت خصوصیت هم "چه سود..."
    ای زن که دلی پر از وفا داری
    از مرد وفا مجو مجو هرگز
    او معنی عشق را نمی فهمد
    راز دل خود به او نگو هرگز
    پاسخ:
    دلت پره ها خواهر :)))
    چقدر با این پستتون موافقم ...