گاه نوشت های یک "من"

گاه نوشت های یک "من"
طبقه بندی موضوعی

ناراحتم از اینکه کتاب تموم شد

دلم میخواست اون سفر تا بی نهایت ادامه میداشت ... البته نه به این اندازه پر خطر و آزار دهنده برای نویسنده

یه بنده خدایی به من میگفت تو هرچی که من از خدا خواستم و بهش نرسیدم رو داری ... شاید حس من به امیرخانی توی بعضی جهات همین باشه ... بعضی وقتا توی بعضی زمینه ها دلم میخواد چند ساعت بتونم ذهنشو ازش قرض بگیرم و باهاش چند خطی بنویسم...

 

قبل از عید قیدار رو خوندم. نمیدونم اون بتی که از امیرخانی توی ذهنم ساختم بهم اجازه نمیده که بگم قیدار رو دوس نداشتم یا علاقه به دوباره خوندن و دوباره فهمیدنش... هرچند توی قیدار هم قلم نویسنده انقد منو مجذوب کرد که کتاب رو توی دو روز تموم کردم اما مثل خیلی از رمانای دیگه ای که خوندم آخرش به حس پوچی رسیدم...

یه پاراگراف جالب از جانستان:

 

رئیس جمهور بالاترین مقام اجرایی کشورآمریکا است... فقط و فقط یک نفر و یک مقام می تواند دستور رئیس جمهور را نقض کند. نه سنا، نه دیوان عالی قضات،  و نه هیچ مقام دیگری در داخل آمریکا... در شرایط جنگی، اگر آمریکا، نیرویی خارج از مرز داشته باشد که معمولا از زمان بوش پدر به بعد، امریکا هم واره در چنین شرایطی بوده است، فرمان دهِ نیروهای برون مرزی می تواند دستور مستقیمِ رئیس جمهور را - در مورد مسائل برون مرزی - نقض کند. یعنی مثلا اگر رئیس جمهور دستور پس نشینی یا پیش روی بدهد، فرمان ده ارشد می تواند با توجیه موجه و عاقلانه ی حفظ جان شهروندان ِ سربازِ آمریکایی، دستور او را نقض کند.

نظرات  (۲)

منم از تموم شدن جانستان ناراحت شدم و اینکه اصلا حس پوچی که می گی برام قابل درک نیست...
پاسخ:
من و تو سر رمان خوندن به تفاهم نمیرسیم!!!

کتاب قشنگی بود با اینکه سخت جلو می رفت ولی خوب پیش رفت. نگاه جدیدی از فرهنگ و سیاست مردم افغان رو منتقل می کنه.

پاسخ:
خوشحالم که خوشت اومد